Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «ایمنا»
2024-05-03@10:27:46 GMT

اینجا عکس‌ها حرف می‌زنند

تاریخ انتشار: ۱۷ مهر ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۶۱۵۳۷۱۷

اینجا عکس‌ها حرف می‌زنند

«اینجا عکس‌ها حرف می‌زنند. اینجا عصاره حرف‌های مادر و پسری در لحظه‌های ما چکه می‌کند، اینجا نگاه‌های مادرانه غوغا به پا کرده است. اینجا مادران، قهرمان قصه شهادت دردانه‌هایشان شده‌اند و اینجا مادران، مادر ایران شده‌اند.»

به گزارش خبرنگار ایمنا، مقصد حوزه هنری استان اصفهان است در گذر سعدی. پله‌ها واسطه می‌شوند برای ورود.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

کمی خلوت است و صدای مردی که آرام سخن می‌گوید، به گوش می‌رسد. در قاب چوبی مستطیل شکلی دو کلمه «مادر ایران» دلبری می‌کند. انگار باران زده است، مادر ایران را.

کمی پایین‌تر از آن، مستطیل مشکی رنگی کلمه‌ها را به تسخیر خود در آورده و چنین نوشته شده است: قاب عکس شهید در کنج خانه، مرهمی است بر زخم‌های کهنه مادرش. پربسامدترین نشانه در خانه مادران شهدا، قاب‌های عکسی هستند که گوشه گوشه خانه، یاد آن عزیزان را زنده نگه می‌دارند. «صبوری» واژه نام‌آشنای مادران شهدا است و قاب عکس تنها بهانه دلتنگی‌های یک مادر.
صدای لالایی به گوش می‌رسد. صدا پرت می‌کند آدم را به سکانس روبه‌رو شدن الفت با یونسش در فیلم شیار ۱۴۳، آنجا که غرقِ اندوه چسبیده به صدای لالایی مادری با لهجه کرمانی می‌شویم. آنجا که داغ از دست دادن فرزند روی دل لب پریده مادر منتظر آوار می‌شود. آنجا که مریلا زارعی در نقش الفت، دلمان را پای مادرانه‌هایش، کنار تابوت یونسش میخکوب می‌کند.
مؤذن اذان می‌گوید. صدای لالایی برای دقایقی قطع می‌شود. اینجا بوی یاس می‌دهد. بوی جبهه، خبری از تیر، تفنگ، خمپاره نیست، اما پُر است از رد پسر و دلتنگی مادر. پوتین‌های واکس خورده و خاک خورده در نظمی کنار هم به نخ کشیده شده‌اند. کاموایی قرمز رنگ که از دل دستان باران خورده مادری گذشته و گره خورده به بند پوتین پسر.
باید در برابر مادر زانو زد، باید مادر را بویید باید چادر مادر را بوسید، بوی بهشت می‌دهد چادر نماز سفید مادر روی صندلی و تسبیحی که مهره‌هایش مرهم حرف‌های دل مادر بوده است و سنگ صبور بی‌تابی‌هایش. مادر با قاب عکس پسرش صفا می‌کند.
به منبع صدا نزدیک و نزدیک‌تر می‌شویم، لالایی به اوج خود رسیده است. از روی تصویر افتاده روی دیوار و از پشت پلاک‌هایی که اسیر نور سبز فضا شده‌اند می‌توان دید که مستند مادر شهید حسین قجه‌ای به نمایش درآمده است، فرمانده معروف گردان سلمان.
ننه لا لا لا لا بکن خوابی، مادر همه خوابن تو بیداری...
در قسمت دیگری قاب‌های عکس خالی بزرگ و کوچک، ساده و طرح‌دار در رنگ‌های کرمی و قهوه‌ای و طلایی می‌چرخند و می‌رقصند. گویی صاحبان آن‌ها رها شده و خود را به آغوش خدا رسانده‌اند. پارچه‌های سبز دخیل بسته به برخی از تابلوها، شاید قرار است صاحبان این قاب‌های خالی، این مردان آبرودار نامدار و گمنام واسطه شوند. شاید هم مادری با بستن دخیل برای رسیدن به پسرش روز شماری می‌کند. این‌ها یک مقدمه دوست‌داشتنی و البته بسیار متفاوت بود برای ورود به دو بخش دیگر گالری.

گالری بوستان، عکس مادران ایران و مکث ما

داخل گالری بوستان می‌شویم. اینجا عکس‌ها، دستِ دل را می‌گیرد و می‌برد به گوشه‌ای از دنیای مرتضی اکبری، آنجا که ما را اسیر نگاه متفکرانه مادر شهیدی می‌کند که رد روزگار و شاید رد انتظار روی دست و دور چشم و پیشانی مادر جا خوش کرده است. در قابی دیگر، مهدی کریمی صورت بارانی مادر را از نیمرخ که رخ در رخ پنهان پسر در پشت پارچه را نشانمان می‌دهد و مادری که لابد دارد حرف‌های آخرش را در گوش پسر زمزمه می‌کند، شاید لالایی می‌خواند و شاید...
مادر است دیگر، گاهی همه دنیایش می‌شود یک قاب عکس چوبی با رنگ قهوه‌ای سوخته. گاهی همین قاب عکس همدمش می‌شود و حبه حبه حرف‌های مادرانه که از روی گونه رنگ و رو رفته‌اش می‌افتد و از مسیر خط‌چین پر فراز و نشیب کنار گونه روی شیشه قاب عکس سقوط می‌کند.
اینجا عکس‌ها حرف می‌زنند. اینجا عصاره حرف‌های مادر و پسری در لحظه‌های ما چکه می‌کند، اینجا نگاه‌های مادرانه غوغا به پا کرده است. اینجا مادران، قهرمان قصه شهادت دردانه‌هایشان شده‌اند و اینجا مادران، مادر ایران شده‌اند.

گالری تماشا، نقاشی مادر ایران در دنیای رنگ و آبرنگ

مادر ایران، این بار ما را کنار مصطفی شعرباف در بخش دیگر این نمایشگاه می‌برد، او متولد ۱۳۴۲ اصفهان است و مدرک کارشناسی هنرهای تجسمی (نقاشی) دارد. تعدادی از آثارش در قالب قاب‌های نقاشی شده دوره‌اش کرده‌اند. در میان گالری و در دنیای رنگی‌اش غرق نقاشی زنده است، نقاشی می‌کند و در برابر سوال بازدیده کننده‌ها سرش را بالا می‌آورد و صبورانه پاسخ می‌دهد. از گِرم مقوایش می‌گوید و از انتخاب سوژه‌های نقاشی و از اینکه به زودی تصویر مادر شهید خرازی را خواهد کشید. ۴۵ سال است فعالیت در زمینه نقاشی آبرنگ دارد و همین سبب خوبی است که عنوان استاد کنار نام فامیلی او بنشیند. از هنرمندان واحد تبلیغات در دفاع مقدس بوده و خالق آثاری با موضوعات چهره‌های سرداران، رزمندگان، لحظه‌های مقاومت، مادران شهدا.

اینجا حوزه هنری اصفهان، نمایشگاه نقاشی، عکس و چیدمان مادر ایران است. مرتضی اکبری، علیرضا جلیلی‌فر، مهدی کریمی‌سودرجانی، وحید مؤمن‌زاده، روح‌الله جوانی عکس‌های مادرانه‌شان را کنار هم گذاشته‌اند تا ما را محو هنر خود کنند و حال خوب عکس‌های مادر ایران را با ما سهیم شوند. استاد مصطفی شعرباف هم خلوت هنری‌اش را با بازدیدکنندگان این نمایشگاه سهیم شده و گوشه‌ای از هنرش را در اجرایی زنده به نمایش گذاشته است.

با حمیدرضا کشاوری صحبت می‌کنیم، یکی از افراد ایده‌پرداز و البته مجری این نمایشگاه، می‌گوید: «نمایشگاه مادر ایران در سه بخش کار شده است، یک بخش نمایشگاه آبرنگ استاد شعرباف، که هم آثارشان است و هم اجرای زنده دارند. یک بخش عکس با هنر عکاسانی چون مرتضی اکبری، علیرضا جلیلی فر و در بخش دیگر هم چیدمان است که این بخش به همت مجتبی مجلسی، حامد مغروری و رسول معصوم زاده ایده پردازی و اجرا شده است.

او اشاره‌ای هم دارد به موضوع مادرانه این نمایشگاه و در خصوص چیدمان نمایشگاه چنین اظهارنظر می‌کند: یکی از تکنیک‌های اثرگذار در هنر مفهومی روی مخاطب بهره‌گیری از تعداد زیاد و بعضاً بر اساس یک نظم هست که سعی کردیم در بخش چیدمان با بیش از صد پوتین و قاب عکس و تعداد زیاد پلاک این مفهوم را به مخاطب انتقال دهیم که البته با این کار به مخاطب احترام گذاشته و این اجازه را می‌دهیم که از این بخش‌ها برداشت خود را داشته باشد، در واقع منظور ما به صورت غیر مستقیم به مخاطب ارائه می‌شود.
این نمایشگاه از هفتم مهر بر پا شده و تا نوزدهم مهر ادامه خواهد داشت. بازدید از این نمایشگاه برای آن‌هایی که قلبشان برای مادران ایران می‌تپد خالی از لطف نخواهد بود. امیدواریم، تاریخ بازدید از این نمایشگاه تمدید و تبلیغات جهت اطلاع رسانی بیشتر شود تا افراد بیشتری برای دیدن مادر ایران گذرشان به گذر سعدی بیفتد.

کد خبر 610488

منبع: ایمنا

کلیدواژه: نمایشگاه مادر ایران حوزه هنری گذر سعدی مادران شهدا عکس شهیدان قاب عکس شهيد مادران ايران شیار 143 مرتضي اکبري شهر شهروند کلانشهر مدیریت شهری کلانشهرهای جهان حقوق شهروندی نشاط اجتماعی فرهنگ شهروندی توسعه پایدار حکمرانی خوب اداره ارزان شهر شهرداری شهر خلاق اینجا مادران اینجا عکس ها مادر ایران شده اند قاب عکس

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.imna.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایمنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۱۵۳۷۱۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

اینجا دست‎‌ها، دانش و ایثار را روایت می‌کند

خوش ذوقی و دغدغه‌مندی را هدف خود از در مسیر معلمی قرار داده و معتقد است که در این کار لذت معنوی و شور و هیجان وافری نصیبش می‌شود و برکت آن را در زندگی خود احساس کرده است و علاقه بسیاری به خدمت‌رسانی و کمک به دانش‌آموزان خود که ناشنوا هستند، دارد.

به گزارش خبرگزاری ایمنا، معلم، اندیشمندی رهایی‌بخش و روشن‌فکری تحول‌آفرین است که مشخصه‌هایش شجاعت اخلاقی و نقادی است، اگر تربیت را فراهم کردن زمینه‌های بالندگی و متعادل ساختن آدمی بدانیم و هدف از آن را فعلیت بخشیدن به استعدادهای وجودی انسان‌ها برای کمال و قرب الهی در نظر داشته باشیم، معلمان و مربیان در تحقق این امر نقش ارزنده و بسزایی داشته و دارند، در واقع فرهنگیان به عنوان کارآمدترین مصلحان اجتماعی هم در موضع اصلاح فردی تأثیرگذارند و هم می‌توانند پرچم اصلاحات اجتماعی را در دست داشته باشند.

از میان معلمانی که آموزش و ایثار را بخش جدایی‌ناپذیر زندگی خود می‌دانند، گفت‌وگویی داشتیم با الهام کامیابی، معلمی که با وجود محدودیت شنوایی با ذوق و شوق فراوان در مدرسه باغچه‌بان به امر آموزش دانش‌آموزان می‌پردازد، همچنین به دانش‌آموزان استثنایی آموزش می‌دهد که چگونه از وسایل بازیافتی، وسایل کاربردی بسازند که این امر نشانه خلاقیت سرشار این معلم توانمند است.

وی با اشاره به بخشی از زندگی خود اظهار می‌کند: معلمی ناشنوا هستم و در شهرضا به دنیا آمده‌ام و اکنون در مدرسه‌ای مربوط به کودکان ناشنوا مشغول به تدریس هستم، با وجود اینکه در دوره تحصیلم امکانات مناسب برای ادامه تحصیل افراد ناشنوا نبود، در سن پنج سالگی به مدرسه‌ای به نام باغچه‌بان رفتم و دوره ابتدایی را در آنجا به اتمام رساندم و در کنار ادامه تحصیل که علاقه زیادی به خیاطی داشتم، برای گذراندن اوقات فراغت در آموزشگاه خیاطی ثبت نام کردم و مشغول کار خیاطی شدم.

این معلم تلاشگر ادامه می‌دهد: پدرم که متوجه علاقه بسیار من نسبت به درس خواندن بود، کتاب‌های سال اول راهنمایی را تهیه کرد تا در منزل با کمک او و برادر بزرگم شروع به مطالعه کنم، در پایان سال نیز همراه با دیگر دانش‌آموزان در امتحانات شرکت کرده و به لطف خدا نمره قبولی را کسب کردم، سپس در مدرسه راهنمایی ثبت‌نام شدم و توانستم سال‌های دوم و سوم را هم پشت سر بگذارم و مدرک سوم راهنمایی را کسب کنم.

کامیابی می‌گوید: برای ادامه تحصیل، خانواده‌ام مشکلات زیادی مانند اجاره‌نشینی و کمبود هزینه را تحمل کردند، همچنین پدرم که یک معلم بود درخواست انتقال به اصفهان را داد تا بتوانم در مرکز استان با بهره‌مندی از امکانات بیشتر فرایند تحصیل را به خوبی بگذرانم.

وی بیان می‌کند: چالش بزرگ‌تر این بود که در اصفهان نیز دبیرستان مناسبی برای تحصیل ناشنوایان وجود نداشت، ناچار برای ثبت‌نام در یکی از هنرستان‌ها اقدام کردم، اما در آن هنرستان هم من را ثبت‌نام نکردند، اما با تلاش پدر و مادرم توانستم در دبیرستان مکتبی اصفهان ثبت‌نام کنم که در آنجا هر روز دانش‌آموزان را به تحصیل و درس خواندن تشویق می‌کردند، سپس دو سال بعد را در هنرستان شهید دستغیب ادامه تحصیل دادم و موفق به دریافت مدرک دیپلم در رشته طراحی و دوخت شدم.

این معلم خوش ذوق می‌افزاید: در همان سال در آزمون کاردانی شرکت کردم و پذیرفته شدم و به مدت دو سال در آموزشکده سمیه نجف‌آباد به تحصیل و فراگیری علم و دانش پرداختم، با اینکه آن دوران روزگار سخت و طاقت‌فرسایی برایم بود و طی سال‌ها به همراه خانواده مشکلات عدیده‌ای را متحمل می‌شدیم، به علت همکاری و همیاری اعضای خانواده و علاقه‌ای که به کسب علم داشتم، تحمل تمام آن سختی‌ها برایم آسان شد تا اینکه موفق به کسب مدرک فوق دیپلم در رشته طراحی و دوخت شدم.

کامیابی ادامه می‌دهد: بعد از فارغ‌التحصیل شدن به دنبال یافتن شغلی مناسب بودم، چرا که از طرفی سختی‌های تحصیل وجود داشت و از طرف دیگر چالش یافتن کار و استخدام شدن باعث دشواری شده بود، اما با این حال باید تلاش می‌کردم تا مزد تمام زحمات و سختی‌هایی که خود و خانواده‌ام متحمل شده بودیم را به دست بیاورم، بنابراین با پیگیری مداوم و سختی فراوان توانستم در سال ۱۳۷۶ به صورت حق‌التدریس در آموزش‌وپرورش هنرستان استثنایی میر اصفهان مشغول به کار شوم.

وی اضافه می‌کند: در سال بعد کلاس‌هایی برای دانش‌آموزان ناشنوا در هنرستان صدیقه طاهره برگزار می‌شد و با توجه به اینکه اعضای کادر این هنرستان از معلمان دوره ابتدایی خودم بودند و از گذشته آشنایی نسبی داشتند، درخواست کردند تا با بازگشت به زادگاه خود به این دانش‌آموزان آموزش دهم و من نیز با آغوش باز این پیشنهاد را پذیرفتم، زیرا با مشکلات و سختی‌های تحصیل بچه‌های ناشنوا آشنا بودم و می‌خواستم در حد توان خدمتی به این قشر از دانش‌آموزان داشته باشم.

این معلم دغدغه‌مند می‌گوید: در آن سال دانش‌آموزان توانستند با موفقیت دروس را پشت سر بگذارند، اما در سال بعد به دلیل کاهش آمار ثبت‌نام و فارغ‌التحصیل شدن دانش‌آموزان گذشته مجدد برای ادامه کار با مشکل مواجه شدم، بنابراین در سال سوم به نجف‌آباد منتقل شدم تا به دانش‌آموزان ناشنوا آنجا آموزش دهم، سپس با گذشت چندین ماه دوباره به زادگاهم بازگشتم و در همان هنرستان صدیقه طاهره مشغول به آموزش و تدریس شدم.

کامیابی ادامه می‌دهد: در حال حاضر در مدرسه باغچه‌بان شهرضا، یعنی همان مدرسه‌ای که دوران ابتدایی خود را در آنجا گذراندم، در کنار معلمان گذشته و همکاران جدید مشغول به شغل معلمی هستم و به آموزش دانش‌آموزان ناشنوا می‌پردازم، همچنین جای دارد از معلمان، دبیران، استادان و تمام کسانی که برای رشد و تعالی من زحمت کشیده‌اند تا به جایگاهی که در آن قرار دارم برسم، تشکر می‌کنم.

قبولی دانش‌آموزان در امتحانات و کنکور سراسری از خاطرات خوب و به یادماندنی است

وی خاطرنشان می‌کند: در آن زمان دانش‌آموزان عادی و ناشنوا با هم در یک کلاس می‌نشستند و دو معلم در یک کلاس تدریس می‌کردیم، برای همین کلاس فوق‌العاده شلوغی می‌شد و کنترل دانش‌آموزان برایمان مشکل شده بود، همچنین دانش‌آموزان ناشنوا از این اوضاع گلایه‌مند بودند و تمام این چالش و مشکلات باعث شد تا موضوع را با مدیر مدرسه مطرح کنیم و به دلیل تعداد اندک دانش‌آموزان ناشنوا با جدا شدن آن‌ها از دیگر دانش‌آموزان عادی موافقت شد.

این معلم خلاق تاکید می‌کند: در بین دانش‌آموزانم تعدادی از آنها استعداد بیشتری در زمینه طراحی داشتند و در مسابقاتی که در مدرسه اجرا می‌کردیم هم طراحی این دو دانش‌آموز از همه بهتر بود و به آنها آموختم که در کنار هم و با همکاری رقابتی سالم داشته باشند تا پیشرفت کنند، تلاش این دو دانش‌آموز برایم ستودنی بود و برای همین همیشه در ذهنم ماندگار هستند.

کامیابی ادامه می‌دهد: با فرا رسیدن فصل امتحانات دانش‌آموزان دچار استرس و اضطراب می‌شوند، اما همیشه سعی می‌کنم مانند مادری که برای فرزندش تلاش می‌کند، با آنها صحبت کنم و حس امید را در دلشان قوت ببخشم و قانعشان کنم که با تلاش کردن می‌توانند نمرات خوبی کسب کنند، همیشه در روز اعلام نتایج در کنار دانش‌آموزان هستم و از اینکه امتحانات را به خوبی پشت سر گذاشته‌اند، خوشحال می‌شوم و آنها را با برنامه‌های مختلف خوشحال می‌کنم.

وی عنوان می‌کند: با عملکرد و استعداد خوبی که دانش‌آموزان دارند، همواره آن‌ها را برای شرکت در کنکور سراسری تشویق می‌کنم، وقتی دانش‌آموزان در کنکور ثبت‌نام و به دانشگاه راه پیدا می‌کنند، خوشحالی من به عنوان معلمی که نتیجه زحمات و تلاش‌های خود را می‌بیند، چندین برابر است، دانش‌آموزان ناشنوا شرایط خاصی برای آموزش و یادگیری دارند و قبولی آنها در دانشگاه نیز اتفاق بزرگی است که مسیر زندگی آنها را تغییر می‌دهد.

این معلم تلاشگر بیان می‌کند: قبولی دانش‌آموزان در کنکور سراسری از خاطرات خوب و به یادماندنی شغل معلمی است، به ویژه اینکه توانسته بودم دانش‌آموزان ناشنوا را یاری کرده و به آن‌ها ثابت کنم که اگر بخواهند، می‌توانند با تلاش و توکل به خدا همچون دیگر افراد به اهدافشان دست پیدا کنند، شاید آن‌ها از نعمت شنیدن محروم باشند، اما بهره هوشی خوبی دارند و می‌توانند با قدم گذاشتن در هر کاری موفق شوند.

آموزش ناشنوایان در دوران کرونا با خلاقیت معلمشان / ‏‬ طراحی ماسک لب خوانی برای تدریس

کامیابی با بیان اینکه معلمی شغل نیست، بلکه عشق است، ادامه می‌دهد: اولین معلم خدا و سپس رسول او است، پس چطور می‌توانیم به عنوان شغل از آن یاد کنیم، معلمی روش انسان‌سازی است، معلمی چراغی روشن است که هادی و هدایت‌کننده و روشن‌ساز جامعه است، به همین سبب اگر در برابر معلمی شغل دیگری به من پیشنهاد می‌شد، قبول نمی‌کردم، همچنین پدرم معلم بوده است و این انگیزه‌ای شد تا به این شغل علاقه پیدا کنم و بیشتر انرژی و فعالیتم را در این مسیر به کار گیرم.

این معلم خلاق با استفاده از خلاقیت خود توانست برای تدریس مناسب‌تر در دوران کرونا، ماسکی طراحی کند که بتواند با دانش‌آموزان ارتباط مؤثری داشته باشد و از فرایند آموزش باز نماند، او در این خصوص می‌گوید: افراد ناشنوا یا کم شنوا از نشانه‌های بصری برای درک و فهم سخن افراد استفاده می‌کنند که استفاده از ماسک‌های معمولی برای آن‌ها مشکلاتی را ایجاد کرده بود.

وی اضافه می‌کند: استفاده از ماسک‌های عادی برای تدریس مناسب نبودند، چرا که لب‌ها را می‌پوشاند و اگر دانش‌آموزان به زبان اشاره مسلط نباشند، برای برقراری ارتباط از طریق لب خوانی دچار مشکل می‌شدند، همچنین دیدن لب آموزگار و چهره او بر روند آموزش و رابطه آموزگار بر دانش‌آموز تأثیر می‌گذارد.

کامیابی عنوان می‌کند: استفاده از ماسک‌های شفاف برای دیدن لب خوانی و درک بهتر حالت چهره می‌تواند کمک شایانی به ناشنوایان و کم شنوایان کند تا ارتباط مطلوب و مؤثری با اطرافیان داشته باشند، با ماسک‌های شفاف در دوران شیوع بیماری کرونا بدون هیچ ناراحتی و با ذوق و شوق بسیار در مدرسه باغچه‌بان با ماسک‌هایی که خودم دوخته بودم، به تدریس ادامه دادم و دانش‌آموزان بهتر و راحت‌تر مطالب را یاد می‌گرفتند.

این معلم با نشاط و فعال در زمینه فعالیت‌های ورزشی نیز مهارت فوق‌العاده‌ای برای آموزش دادن دانش‌آموزان دارد، همچنین در آموزش کاربردی مفاهیم درسی به ویژه درس ریاضی تبحر خاصی دارد و در تولید محتوا نیز توانمند است، او فردی بسیار معتقد و مقید به انجام فرایض دینی، صبور و باوقار است و هدف خود از انتخاب مسیر معلم شدن را اینگونه بیان می‌کند: در این کار لذت معنوی و شور و هیجان وافری نصیبم می‌شود و برکت آن را در زندگی خود احساس کرده است و علاقه بسیاری به خدمت‌رسانی و کمک به دانش‌آموزان ناشنوا دارد.

هدیه یکی از دانش‌آموزان برای خانم کامیابی، معلم خوش‌ذوق شهرضایی

کد خبر 748537

دیگر خبرها

  • جاذبه های دیدنی نیاسر کاشان، کهن باغشهر ایران
  • ببینید | تصاویر هولناک جدید از بقایای آتش‌سوزی در گیلان | اینجا دیگر ویرانه است!
  • ایستادن
  • جیدون سانچو: بازگشت به منچستریونایتد؟ فعلا نمی‌دانم
  • اسیر در دیوار زرد: اینجا دارم هدر می‌روم!
  • اینجا دست‎‌ها، دانش و ایثار را روایت می‌کند
  • اینجا برای حیوانات پاپوش می دوزند | یکی به نعل و یکی به میخ
  • محمد کریمی، کاپیتان سپاهان: هر تیمی جای ما بود، تا اینجا هم دوام نمی‌آورد / فیلم
  • فیلم| اینجا اشترانکوه است؛ آلپِ ایران
  • سفرنامه| اولین قبرستان مسلمانان در ایران؛ اینجا جسد مردگان پوسیده نمی‌شود؟/ عکس